بچه کرجی ها
عشق است تمام بچه های کرج از کوچیک تا بزرگ
جمعه 15 آذر 1392برچسب:, :: 12:44 ::  نويسنده : مصطفی معینیان       


جمعه 15 آذر 1392برچسب:, :: 12:38 ::  نويسنده : مصطفی معینیان       

سلام ببخشید مدتی نبودم یه اهنگ میزارم که حالشو ببرید



دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:40 ::  نويسنده : مصطفی معینیان       
 
 

خنده......دار

 

رو دسته صندلی نوشته بود وقتی زلزله اومد پشت صندلیو نگا کن
پشتشو نگا کردیم نوشته بود الان نه خره وقتی زلزه اومد !
.
.
.
اومدم یه آدم خیلی خوشتیپ رو بغل کنم
خوردم به آینه!
.
.
.
هر وقت دره این یخچال لامصــب رو باز میکنیم خالیه ها،
حالا اگه بخوایم یه قابلمه کوچیک
تو یخچال جا بدیم
باس یه ساعت پازل حل کنیم با محتویات ، تا بتونیم جاش بدیم ..!
.
.
.
بالاخره فهمیدم چرا اینقد تو عروسیا بهت اصرار میکنن بری برقصی!
چون خودشون جا ندارن بشینن، بر که میگردی هم جا نداری هم میوه
تازه شیرینیاتم خوردن !
.
.
.
ﻏﻀﻨﻔﺮ ﺗﻮ ﺍﻧﻮﺑﻮﺱ ﺗﺎ ﻧﺸﺴﺖ ﯾﻪ ﭼﮏ ﺯﺩ
ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﺶ!!!
ﯾﺎﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﭼﺘﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ ؟؟؟
ﻏﻀﻨﻔﺮ:ﺭﺍﻩ ﻃﻮﻻﻧﯿﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻬﻮ ﺯﺭ ﺯﺭ
ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﮑﻨﯽ =))
.
.
.
دختر ﻧﻮﺷﺘﻪ :
” ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩﯼ،ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﮐﺮﺩﻡ “!
ﯾﻪ پسره ﺯﯾﺮﺵ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺟﺮﺍﺡ ﭘﻼﺳﺘﯿﮑﺖ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺖ؟ !!
.
.
.
آهای اونایی که خیلی خودتونو میگیرید
چاه توالت ما هم خیلی وقتا میگیره
گفتم که در جریان باشید
.
.
.
آیا میدانید کوتاه‌ترین جنگ در سال ۱۸۹۶ بین زانزیبار و انگلستان که ۳۸ دقیقه طول کشید؟؟؟!!!
فک کنم رفتن لب مرز به هم فحش دادن برگشتن
.
.
.
بیست سوالی ….؟
_ تو جیب جا میشه ؟
بله
_از جیب راحت در میاد ؟
بله
_glx ؟
افرین درسته !
.
.
.
پیرزن دید عزراییل داره میادازترس رفت تومهدکودک نشست پیش بچه ها
و شروع کرد به پفک خوردن!
عزراییل نشست پیشش گفت چکارمیکنی؟
پیرزنبا صدای بچگانه گفت:قاقامیخورم!
عزراییل گفت پس بخورکه میخوایم بریم ددر!!؟
.
.
.
اون نونواهایی که نونو میچسبونن به تنور همه رپرن ، شما حرکاتو دقت کن !

 



دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:38 ::  نويسنده : مصطفی معینیان       
 
بعد از اجرای موفقیت آمیز طرح تفکیک جنسیتی در سراسر اماکن خصوصی و عمومی کشور ؛ به بررسی روند رشد و نمو یک کودک (پسر) از مهد کودک تا پیری میپردازیم :

اسم کودک را جواد در نظر میگیریم که همراه با همکلاسی خود به نام رضا در حال برگشت از مهد کودک است.

1) در مسیر برگشت از مهد کودک :

لضا لضا (همان رضا ) مامانم میخواد لنج (گنج) طلا بیاره ها !

رضا : مامان چیه ؟!

۲) ۳ سال بعد در مسیر رفت به مدرسه داخل سرویس مدرسه

راننده رو به بچه های داخل سرویس : همه زود چشاشونو ببندن داریم از کنار یه مدرسه دخترانه رد میشیم!

جواد : رضا رضا ، دخترچیه ؟

۳ ) ۵ سال بعد از ۳ سال ؛ زنگ تفریح ؛ مدرسه راهنمایی

رضا : جواد من دیشب از بالای پشت بوم یه چیزی تو حیاط خونه همسایه دیدم.

جواد : چی ؟

رضا : دختر ! دختر ! بالاخره دیدم

جواد : جون مادرت ؟! یالاه بگو چه شکلی هستن اینا !

۴) ۴ سال بعد از قبلی! سرکوچه جواد اینا

رضا : جواد چیکار داشتی گفتی زود بیا

جواد : رضا دیشب یکی به گوشیم زنگ زد.صداش خیلی عجیب غریب بود.یواشکی حرف میزد و میگفت یه دختره و از من میپرسید آیا پسرم ؟!

رضا : تو چی گفتی ؟

جواد : گفتم آره پسرم و بعدش دختره غش کرد !

۵ ) ۶ سال بعد ؛ دانشگاه

جواد : رضا راسته میگند پشت این دیواره پر از دختره ؟!

رضا : آره منم شنیدم.میشنوی دارن میخندن! مگه اونا هم میخندن ؟

۶ ) چند سال بعد ، شب خواستگاری

جواد : ببخشید یعنی الان شما واقعا یه دخترید ؟!

۷ ) چند ماه بعد ، شب ازدواج

جواد : خوب الان باید چیکار کنیم ؟!

خانم : هیچی دیگه ،خسته ایم باید بخوابیم.شما هم برو تو اتاق خودت بخواب!

۸ ) خیلی سال بعد ، دوران کهولت

جواد : دیشب مادر خدا بیامرزم به خوابم اومد گفت نمیخواهید بچه بیارید ؟

خانم : از کجا بیاریم.تو جهیزیه من که بچه نبود ، تو چرا نخریدی یه دونه ؟

۹) خیلی سال بعد

سر انجام نسل ایرانی ها منقرض شد….


سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 14:23 ::  نويسنده : مصطفی معینیان       


سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 14:14 ::  نويسنده : مصطفی معینیان       


چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, :: 11:49 ::  نويسنده : مصطفی معینیان       

  قبل از ازدواج

پسر:بلاخره موقعش شد.خیلی انتظار کشیدم
دختر:میخوای از پیشت برم؟
پسر:حتی فکرشم نکن.
دختر:دوستم داری؟
پسر:البته!هرروز بیشتر از دیروز
دختر:تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر:برای چی میپرسی؟
دختر:منو می بوسی؟
پسر:معلومه!هرموقع که بتونم
دختر:منو می زنی؟
پسر:دیوونه شدی؟من همچین آدمیم؟
دختر:میتونم بهت اعتماد کنم؟
پسر:بله.
دختر:عزیزم                
.
.
.
.
.
بعد از ازدواج:
کاری نداره.  متن قبلی رو از پایین به بالا بخون.
 


سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, :: 14:55 ::  نويسنده : مصطفی معینیان       

 

جک های زیبا

جکهای زیبا   

 

 

یارو تو مسابقه دوپینگ میکنه برای اینکه کسی نفهمه آخر میشه .

 

طرف تو دستشویی میمیره روحش تو هواکش گیر میکنه .

 

 ترکه تو حموم جن میبینه میگه بسم الله یه جن دیگه اضافه میشه

   باز هم میگه بسم الله یه جن دیگه اضافه میشه این بار میگه بسم

   الله الرحمن الرحیم یه دفعه صد تا جن جمع میشن میگن عالاااااااه .

 

لر بعد از سالها درس خوندن میره مدرک دکترا میگیره تازه میشه

   ترک .

 

ترک رئیس صدا و سیما میشه بعد از یک هفته اخراج میشه ازش

   می پـرسن چرا اخـراج شـدی میگه هیچی فقـط وسط اذان پیـام

   بازرگانی گزاشتم .

 

ترکه با ضیدش تو پارک نشسته بوده که یه دفعه ضیدش باباش 

   میبینه که داره میاد طرف اینا بعد فورا به ترک میگه عباس عباس

   بابام عباس ام بر میگرده میگه نترس اگه ازت پرسید این کیه بگو

   داداشم .

   

  

  

 



10 بهمن 1391برچسب:, :: 14:43 ::  نويسنده : مصطفی معینیان       

دوستم اینترنتی با یکی آشنا شده ازدواج کردن یارو دندونپزشک، خوشتیپ مایه دار ....
بعد منم میام اینترنت فارم وایل بازی میکنمو مزرعه درو میکنم!



آخرشم یه روز میاد با یه تفنگ اسباب بازی میرم تو بانک،تفنگ رو میگیرم سمتِ رییس شعبه و داد میزنم"ده هزار تومن بذار رو میز"
یارو تا میاد بخنده قیافه خشن می گیرم و میگم "یالا!"
بعد ده تومن رو می ذاره رو میز.به مردم تو شعبه می گم حق ندارین جُم بخورین.خودمم وایمیسم همونجا و سیگار آتیش می زنم تا پلیس بیاد بگیرتم. بعدش تو دادگاه وقتی ازم می پرسن دلیلت چی بوده می گم:"تنها بودم.می خواستم بیفتم زندان از تنهایی در بیام"
یعنی مثِ بمب صدا می کنه ها!!!




از این طرح هزاران لبخند که هیچی به ما نرسید.

حالااگه یه طرح هزاران فحش بذاره

من یه نفری همه رو برنده میشم !




در گمرك بين المللي يك دختر خانم كه يك موصاف كن برقي نو از يك كشور ديگري خريده بوده ، از يك پدر روحاني مي خواهد به او كمك كند تا اين موصاف كن را در گمرگ زير لباسش پنهان كند و بيرون ببرد تا خانم ماليات ندهد

پدر روحاني مي گويد: باشد ، ولي به شرط اين كه اگر پرسيدند من دروغ نمي گويم.

دختر كه چاره اي نداشته است شرط را مي پذيرد.

در گمرگ مامور مي پرسد: پدر ! آيا چيزي با خودت داري كه اظهار كني؟

پدر روح
اني مي گويد : از سر تا كمرم چيزي ندارم!

مامور از اين جواب عجيب شك مي كند و مي پرسد: از كمر تا زمين چطور؟

پدر روحاني مي گويد : يك وسيله جذاب كوچك دارم كه زن ها دوست دارند از آن استفاده كنند ، ولي بايد اقرار كنم كه تا حالا بي استفاده مانده است .

مامور با خنده مي گويد: خدا پشت و پناهت پدر. برو !






کیا از این کارا میکردن :دی ؟؟
من که خودم همیشه این کارو میکردم ... خخخخخخخخ












ولنتـــاين چيــــست ؟
.
.
.
.

... .
.
.
.
.
.
.
.
.
دادن يك خـــــرس لـــوس كوچيـــك به يــــك خـــرس لـــوس گنــده ..





خرس گنده چیست؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
واژه ای که پدران و مادران ایرانی برای ندادن عیدی و کادوی تولد به فرزندان خویش نسبت می دهند!






رفیقم رفته خواستگاري، تو اتاق دختره پرسيده شما نظرتون واسه مهريه چقده؟رفیقم ام گفته من نظرم رو ٢تا ربع سكه به نيت طفلان مسلم هستش=))



يه سال ساعت دوازده شب داشت برف میومد مام خوشحال فردا تعطیله یهو قط شد بارون اومد برفا آب شد بارونم بند اومد کم مونده بود نصفه شبی خورشید شروع کنه به تابیدن :0!!!
:|





دقت کردین هر معلمی که میومد می گفت شما بدترین کلاسی بودین که تاحالا داشتم؟!!!




تو چشمای دوست دخترتون به مدت 40 ثانیه خوب نگاه کنید
اگه بیشتر از 15 تا پلک زد شک نکنید که دوست پسر داره .
همونجا محکم بزن تو گوشش :)))





تا پنج دبستان فکر می کردم ما خیلی پولداریم که به جای یه مسواک چار پنج تا مسواک داریم وهر شب با هر کدوم دلم خواست می تونم مسواک بزنم!






انقدر خوشم مياد از اين دخدرايي كه تو خيابون دسته همو مي گيرن، به هم مي گن آبجي... ولي سره يه پسر هم ديگرو جر مي دن




بعضیام هستن میخان لاک ِ دستشون رو پاک کنن، پَدشو ثابت میگیرن، انگشتشونو میمالن بش،
اینا همونان که توو بچگی وقتی میخواستن مدادشونو بتراشن، مدادو میگرفتن دسشون، تراش و میچرخوندن!





محض رضای خدا یکی واسه این مادرا شفاف سازی کنه!
اگه یه لباس جدید میخریم معنیش این نیست که میتونی قبلی رو دستمال گردگیری کنی



صبح،دستشویی،صبحانه،مسواک،فیس بوک!
ظهرناهار،خواب،مسواک فیس بوک!شب،شام،دستشویی،مسواک،فیس بوک!




میگن تو بهشت
هر چند بار که دلت بخواد می تونی با لگد بری تو صورت ِ عشق ِ قدیمیت … !
تازه کفش گلف هم بهت میدن تیقاشم هم چینی‌ تیزه :))






10 بهمن 1391برچسب:, :: 14:43 ::  نويسنده : مصطفی معینیان       
با تشکر از شما بازدید کننده گرامی

آدرس مغازه: »» کرج میدان نبوت خیابان ابوذر شمالی آجیل سرای ترش و شیرین پلاک 57 ««

تلفن مغازه: 02634447354

تلفن همراه :09127361886



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

 
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید قانون های وبلاگ : 1- اول باید عضو شوید (اگه دلتون خاست) 2- اگه نظر ندی دعا می کنم سیستمت ویروس بگیره عین هو مال من حالا خود دانی
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بچه کرجی ها و آدرس naslbarane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 95
بازدید کل : 20630
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



Untitled Document

دانلود آهنگ جدید شهرام شکوهی به نام برو download

91دانلود نوحه جدید حاج سید حسن سیب سرخی در شب دوم محرم download

دانلود موزیک ویدیو گنجیشگک اشی مشی